گمشده تنها

گمشده تنها

در هنگامه گمشدگی در خاطرات، به یاد این شعر افتادم : 

می روم چون سایه ای تنها نمی دانم کجا

خویش را گم کرده ام اما نمی دانم کجا

آن قدر رفتم که حتی سایه ام از پا نشست

مانده است بر جا رد پایم نمی دانم تا کجا

 

دنیای فراموشی را آن گاه حس کردم که هنگام غروب خورشید زمین را فراموش کرد

و آن گاه زمین را ظلمت مطلق فرا گرفت 

اما به یاد ماه افتادم که در آن هنگامه ظلمت، زمین را تنها نگذاشت

شاید ردپاهایم بر روی ساحل در حال پاک شدن است 

ولی ماسه ها هیچ گاه من را فراموش نخواهند کرد . 

هر چند دنیا و قواعد آن ، آنها را مجبور به فراموشی کند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 19:29 ] [ عماد کیان ]
[ ]